بی تو به سامان نرسم *ای سر و سامان همه تو

احساس خسران!

دوشنبه, ۶ مهر ۱۳۹۴، ۰۹:۴۸ ب.ظ

احساس خسران شدیدی وجود آدمی را پر می کند! در روزی که نه جشن غدیر کانون انتظار را رفته ای و نه سخنرانی دکتر رائفی پور را کامل شنیده ای و نه سر کلاس تی ای کامل نشسته ای!!

شرح حالی بود از امروز!


و اما شرحی از چند روز گذشته:

اندک مدتی است حواسمان هی الکی میرود سمت "جفت های کلاس"!

اوایل خیـــلی عجیب بود به نظرم! اینکه همه ی آدم ها از عشق خوششان می آید!! بعدن ها فهمیدم به دلیل هورمون های ترشحی در دوره ی جوانی همه فکر می کنند عاشق شده اند!!

اینکه که با که است که قطعن به من ربطی ندارد! موضوع این است که آدم ها چگونه عاشق می شوند؟! عشق اصلن چیست؟! از کجا می آید؟! به کجا میرود؟! هدف از این عشق چیست؟! چه انتهایی برایش ترسیم شده است؟!

این ها هم به من ربطی ندارد قطعن!

و اینکه عاغای "درد این است نماندن به صلاحش باشد" می فرمایند حتی روزی که سر سفره عقد دستان کس دیگری را بگیرند باز هم به عشق ان سال پیششان خاهند اندیشید؛ قطعن هیـــــچ ربطی به من ندارد اما خیــــلی دلم می سوزد و کباب می شود برای دختری که ایشان را به عنوان یک پسر مذهبی به همسری می پذیرد و انتظار محبتی خالصانه از ایشان دارد اما ...

برادر کاش بدانی این برایت فضیلت اخلاقی محسوب نمی شود که..

و اما در آخر ....

عاقل است آنکه همه ی عشق و احساساتش را نگاه میدارد برای "همسر آینده اش"

خاهر! امر غیرارادی حکم ندارد

برو پی زندگی خودت!

اصلن این حرف ها به تو چه؟؟؟

هیچ!

من دوست ندارم از حماقت های خودم حرف بزنم!



پ.ن: من هم گاهی دلم برایت تنگ می شود

گاهی لازمت دارم اصلن


به دور از پیرایه ها

        دوستت دارم

همین

  • Zeinab .N

نظرات  (۲)

yeka danishma tor da salma :)))))))
پاسخ:
سن یکه دانیش!
توورم کجا بوووود؟؟!
من برا کسی که نمیشناسمش می نویسم
:)))))
han san olasan :D
پاسخ:
مهم نیس تو چی فک کنی
مهم اینه که من مطمئنم!
:|

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی